- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
امـیـد خـانۀ من؛ ای جـوان بـمـان بـانو تـمـامِ دلـخـوشیام مـهـربـان بـمان بانو به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توأم دلـم پُر است عـزیزم از این پـریـشانی دلم پُر است عزیزم خودت که میدانی نگاه دور و برت کن؛ به اشک ما و بمان بایست مثـل گـذشته به روی پـا و بمان تو ماه بودی و کوهی تو را به آه شکست «تو کوه بودی و از هیبت تو ماه شکست» تو جای ساختن و سوختن عوض کردی به حال زار خودت حال من عوض کردی سه ماه رفته ولی یک خبر نیامده است هـنوز حـوصلۀ زخـم، سر نیامده است دوباره شب شد و تا صبح لاله میکاری دوباره شب شد و از درد سینه بیداری به جز علی چه کسی نیم دیگرت میشد شـبــیـه آیـنــهای در بــرابـرت مـیشـد خدا نکـرده اگر پهـلـوی تو خوب نشد! اگر جراحتِ در بر روی تو خوب نشد! عـزیز اینهمه خـونین جگر نبودی اگر و نـاگـزیـرِ هــوای سـفـر نـبـودی اگـر هنوز مانده به یادم که پشت پا خوردی چقدر لطمه تو از دست مردها خوردی هـمـه تــوانِ مـرا مـیزدنـد نــامــردان عــزیـزِ جـان مـرا مـیزدنـد نـامـردان گل مرا به دو پنجه خزان دو دستی زد دو لنگه در به رویش با توان دو دستی زد زدن به شیوۀ نامرد خنجر از پشت است غـلاف تـیغ مغـیره به نیّت کُـشت است به روی صورت تو دست بیحیا یعنی به روی چادر تو چـند جـای پا یعنی... صدای دست حرامی به گوش من پیچید صدای داد تو در وقـت سوخـتن پیچـید صدا صدای شکستن صدای ناموس است غرور له شده از ماجرای ناموس است میان حُجره پُر از بوی سیب گودال است سفارش تو به زینب غریب گودال است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیر المؤمنین علیهالسلام
ای امیرِ نُه فلک حـیدر حلالم میکنی؟ من فدایت جانِ پیغـمبر حلالم میکنی؟ دیگر از این جان به کف کاری نیاید بهرِ تو پهـلـوانم! فـاتحِ خـیـبـر حـلالم میکنی؟ پلکِ من سنگین شده دیگر نمیبینم تو را شرمسارم مالکِ کـوثر حلالم میکنی؟ از منِ زهرا هزاران بار بر جانت سلام ای فدایِ غربتت سرور حلالم میکنی؟ ماندنم جز دردسر چیزی ندارد یا علی میزنم رویت زمین، دلبر حلالم میکنی؟ میگذارم بار را بر دوشِ زینب؛ میروم خانه دارت میشود دختر حلالم میکنی؟ میروم تا که بغل گیرم به جنّتِ محسنت حضرتِ مستأصلِ مضطر حلالم میکنی؟ تا نَفَـس دارم حمایت میکنم از عـزّتت گرچه کم کارم ولی دیگر حلالم میکنی؟
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جانمازت را ملائک بوسه باران میکنند ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکندهای دلشکسته، باز بر همسایهها کردی دعا با همین چـشمان نیـمهباز هم بخشندهای روشناییِ بخش چشمان علی هستی هنوز گرچه ابری گشته رویت بهر من تابندهای چشم بر من دوختی، حرفی بزن، دلواپسم لااقـل پـلـکی بـزن تا که بـدانم زنـدهای
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شکستنات کمرم را شکست فاطمه جان! علی کنار تو از پا نـشست فاطمه جان! تمام ماحـصل عـمرمان در این نه سال هر آنچه بافته بودم گسست فاطمه جان! هجوم و هـیزم و بیحـرمتی بعـید نبود از آن جماعت آتش پرست فاطمه جان! رفـیـق راه عـبورم شده است نـامـردی که راه را به تو در کوچه بست فاطمه جان! نشسـته بر رخ تو جای پـنج انـگـشتـش چهها ندیدی از آن ضرب دست فاطمه جان! کجـاست هـدیـۀ شـام عروسیات بـانو؟ بگو به گوش علی هرچه هست فاطمه جان! بگو چـکـار کـنم با خودت مرا بـبری؟ مدینه بیتو عذاب آور است فاطمه جان!
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
همینکه زود بمیرم بِجای تو، کافیست همینکه جان بدهم در عزای تو، کافیست بـرای هـر تـپـشِ من تـبـسـمی بس بود برای هر نفـسِ من هـوایِ تو کافیست قسم به نقطۀ فاءِ تو کارِ من گـیر است بـرای نـافـلـههـایم هـجای تـو کافیست مدیـنه سـیر شده؛ شهـرِ دیگـری برویم چه غم که گفته اگر هایهایِ تو کافیست بـرای سـاخـتـنـم بـا غـمِ مـدیـنـه بـمـان بـرای سـوخـتـنم انـزوای تو کـافیست بمـان که با تو بـمـانـد تـوان به زانـویم بمان که بیکسیِ مرتضایِ تو کافیست بــمـان و آه بـکـش بـا خــیـالِ قــنـداقـه برای محسنم این لای لایِ تو کافیست بـرای آنکه بفـهـمـم چه آمـده به سـرت لباسِ سرخِ تو کافیاست جایِ تو کافیست صـدای آیــنـۀ خُــرد مـیدهـی ای وای به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافیست خـجـالـتـم نـده با این نَـفَس نَـفَس زدنت که وضعِ سینهات از وای وایِ تو کافیست نمیرسـید به من زورشان و فـهـمیـدند برای کُـشتـنِ من ماجرای تو کافیست تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود کسی نگفت که حالِ عزای تو کافیست کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافیست کسی نگـفت مغـیره به تازیـانه مکـوب کسی نگفت که برگی برای تو کافیست کسی نگفت که قـنـفـذ غلاف را بردار نزن نزن نزن این ضربههای تو کافیست کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافیست تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم تو را زدن همین هفت جایِ تو کافیست تو را زدنـد و لـبِ تو نـکـرد نـفـریـنی که آهی از تو برای خدای تو کافیست ******** پس از تو دخـتـرِ تو داد میزنـد نزنـید حـسین داغ تو واغـربتای تو کافیست برای آنکه سـپـاهی غـنـیـمـتت بـبـرنـد هـزارو نهصد پنجاه جای تو کافیست گـلـیم، پاره عـبایی، حـصیر، زیرانداز یکی اگر که شود بوریایِ تو کافیست
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از برم بانویِ خوبیها به دریا میروی؟ کندهای از خاک و تا عرشِ معّلا میروی؟ لحظههایِ آخر است پنهان نکن رخسارِ خود فارغ از دلبستگی از دارِ دنیا میروی؟ خندههایِ تلخِ تو بدجور حالم را گرفت روحِ من، ریحانِ من تا سمتِ طاها میروی؟ هیچ میدانی پس از تو مرتضی دق میکند؟ از کنارِ من به سرعت، جانِ زهرا میروی؟ بیبی عالم! حلالم کن که در پیشم زدند با تنی غرقِ کبود و پُر ز غمها میروی؟ کودکانت را ببین افتادهاند سر خوردهاند بیحسین و زینبت بانو تو آیا میروی؟ اندکی آرام تر؛ تعجیلِ تو از بهرِ چیست؟ بیهیاهو در دلِ تاریکِ شبها میروی؟ کاش میمـردم نمیدیـدم پرِ پـروازِ تو از برم پرپر زنان بالا و بالا میروی؟
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حـیـدر به غـیر تو که دلـداری ندارد غمدیده هست و یار و غمخواری ندارد ای کـشتی عـمر عـلـی پهلـو گرفـتی بـی روی تـو مـاه شـب تـاری نـدارد خالی مکن پشت علی را فاطمه جان حالا که مـولا جز تو دیـواری ندارد ای چـشمۀ جاری مولا، کـوثر عـشق عـالـم شـبـیهت چـشـمۀ جـاری ندارد زهرای من کمتر به فکر رفتنت باش وقـتی که میبـیـنی عـلی یاری ندارد ای مستجاب الدعـوه کاری کن برایم مـانـدن بـرایت فـاطـمه کـاری ندارد شـانه به مـوی زینبت بـانـو مزن تو بـازو و دسـتـت قـدرت یـاری نـدارد از من مپـوشان چهـرۀ نیـلـوفـری را شب هم به مانند تو رخـساری ندارد بـاغ جـنـان هم مـثـل این پیـراهن تو ای یـاس من اینـقـدر گـلکاری ندارد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بر بـسـتـر آرمـیـده امـیـد و تـوان من برخـیز ای بهـارعـلی ای جـوان من من زودتـر ز عـمر تو پایان گرفتهام گویا رسیده فـاطمه؛ فصل خزان من دیـگـر به روی پـا نـتـوانـم بـایـسـتـم لـرزه ز غـم فـتاده به این زانوان من خیره به بسترت حسن وزینب و حسین رحمی به اشک دیدۀ این کودکان من شاید تـو هم شـبـیه مـدیـنـه بـریـدهای از همسرغـریب خودت مهـربان من دیگـر کـسی جـواب سلامـم نـمیدهد تـنهـا تـویی مـیان هـمه هـمـزبان من آرامـش و قـرار دل مـرتـضی تـویی ویـران شـود بـدون تو این آشیان من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن مادر از رویِ سرم، بالِ وفا جمع نکن چادرت را بتکـان و بده بر زینبِ خود معجـرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن ناامـیـدانه به اطـراف چـرا مینگـری؟ بار و اسبابِ سفـر را گلِ ما جمع نکن نَفَست؛ هم دَم و هم بازدَمش مثلِ مسیح نفـسی تـازه کن و مـوجِ بـقـا جمع نکن نَفَـسِ شـیـرخـدا بر نَـفَـست بـسـته شـده سـفـرۀ زنـدگـیِ شـیـرخـدا جـمـع نـکـن این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا عـقـدهها در گـلویِ کـربـبلا جـمع نکن از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید در دلِ این پـسرت آه و نـوا جـمع نکن بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن حفـظِ اسرار نکـن درد و بلا جمع نکن آخرین خواستۀ زینبِ تو این شده است از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
انـگـار با این دردهـایت خـو گرفـتی دیـدم که زینب را سـر زانـو گرفـتی دیـدم بـرای حـاجـت هـمـسـایـههـایت یک دست، ذکـر یاعـلی یاهـو گرفتی نان پختی و خانه مرتب کردی امروز در دست خود بار دگر جـارو گرفتی از چه مرا شرمنده کردی بیش از پیش تا پشت در هی دست بر پهلو گرفتی انـسـیـة الـحـورا نگـاهـم کـن دوبـاره اشکـم درآمد بسکه از من رو گرفتی رنـگـت پـریـد اما نگـفـتی درد داری در زیر چـادر دست بر بـازو گرفتی دیـگـر نـمیآیـد صـدای گـریـههـایت انـگـار بـا این دردهـایت خو گرفـتی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن یا به دستِ ناتـوانت اینـقـدَر زحمت نده یا نه؛ چشمان مرا با گریههایت تر نکن گرچه سوزاندند باغم را؛ بهشتش کن؛ بمان خانهای که سوخت را با داغ، خاکستر نکن آهِ دود آلــودۀ آئـــیــنــۀ دق را نــبــیــن روبروی آن نرو؛ دیگر نظر بر در نکن با تـنورِ خانۀ خود آشـتی کن؛ نـان بپـز حسرتِ دستاس، را دستِ نوازشگر نکن دستپختت را نخوردم؛ چند وقتی میشود همسرت را بیش از این محروم، از همسر نکن آه، ای خورشید! پشتِ ابرِ روبندت نرو آه، ای مَحرم ! کنارم چادرت را سر نکن جای این «عَجّل وَفاتی»ها شفایت را بخواه مرغِ بـاغِ آرزوهـای مـرا پـرپـر نـکـن سنّ و سال کودکانت را ببین و رحم کن مادری کن؛ خانهام را زود، بیمادر نکن از امـانتداریام شرمـندهام دخـترعمو! خوب شو دیگر! مرا مدیونِ پیغمبر نکن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کار من این روزها صبر است و صبر و انتظار تو قرارم هستی و بیتـو ندارد دل قرار مثل من بیتاب مانده مثل من خون گریه کرد میچکد روی زمین اشک از غلاف ذوالفقار هی خزان بعد از خزان بعد از خزان بعد از خزان لا به لای بغضهای خانهام گم شد بهار بسترت هم زخم شد از زخم بسترهای تو مانده تنها بین بستر سایهای از آن وقـار بستهای دائم سرت را از فـشار درد سر لااقل ای ابر باران زا از این غـمها ببار قـبلِ این پیراهن تو ساده بود و ساده بود چند ماهی هست شد پیراهن تو لاله زار کاش میشد پیش مرگت میشدم زهرای من بیتو دیگر مرتضی را جان نمیآید به کار گریه کن اینقدر فکر حال و روز من نباش چون امانـم را بـریـده گـریـۀ بیاخـتـیار اشکهایم را به پهلو میکشی، شرمندهام تو خودت مظلومهای، من هم برایت جانثار
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نُه سال با پـیـغـمـبر و نُه سـال با من من با تو خوشحال و تو هم خوشحال با من دنیـای من از عـشـق مـالامـال بـا تو دنـیـای تو از عـشـق مـالامـال بـا من یک یا علی گفتی و عشق آغاز کردی عهـد وفـا بسـتی تو از آن سال با من از ذوالـفــقـارم دورم و بـاکـی نـدارم هستی دلیـرانه در این جـنجـال با من گـریـه بـرای دستهای بـسـتـه با تـو گـریـه بـرای چــادر پــامــال بـا مـن برخـیـز تا با هم دوبـاره پـر بگـیـریم میـل پـریـدن با تو زهـرا، بـال با من تعـبـیر شد رویای تلـخ این سه ماهـم از مـرگ میگـویی زبـانم لال بـا من عـجّـل وفـاتـیِ تـو شد مـقـبـولتـر از اَمّـن یُجـیبُ المـضطـرِ اطـفـال با من حـالا که دیگـر تو نـمیمـانی کـنـارم بـاشد، قـرار بـعـدیات گـودال با من شـیـون بـرای زخـمـی گـودال بـا تـو ضجّـه بـرای غـارت خـلخـال بـا من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با حضرت زهرا سلام الله علیها
اين ماه سوم است گرفـتار بـسـترى شكر خدا كه ظاهراً امروز بهـترى چيزى نگفتهام به كسى مهربان من دل تـنگ آن نگـاه توأم مهر مادرى هرشب كـنار بستر تو گريه میكنم مادر!چقدر جان خودت گريه آورى مادر! نگاه كن كه چه خاكى سرم شده با چشم نيمه باز چرا خيره بر درى؟ جان حسن بـمان و نرو از كـنار ما هرچند خستهاى و ز عـالم مكـدّرى
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای کـوثر علی چِقَـدَر زود میروی بال و پَـر عـلی چقدر زود میروی بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه هم سنگـر عـلی چقدر زود میروی ای تکـیه گاه زنـدگی حـیدر غـریب ای لشکـر علی چقدر زود میروی شرمندۀ تو هستم و پهلوی زخمیات ای یـاور عـلی چـقدر زود میروی دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش غـم پرور عـلی چقدر زود میروی نه سال از علی تو بدی دیدهای مگر ای هـمسر علی چقدر زود میروی بد جـور زندگی علی را به هم زدند ای دلبـر عـلی چـقـدر زود میروی خیری که نیست بعد تو در زندگی من ای کـوثر عـلی چقدر زود میروی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
تو زمین گیری و من بیکس و یارم زهرا خوب بنگـر گـره افـتاده به کارم زهرا چـقدر پـیـر شـدی خــانـم هـجـده سـاله حـق بـده تـاب نـدارد دل زارم زهــرا خـانهام مقـتل تو بوده و من شاهد قـتل با چه رو پای در این خانه گذارم زهرا؟ هـمدم چـاهـم و هـم صحبت نخـلسـتانم بس که آزرده از این شهر و دیارم زهرا مرد خـیبر جلوی بسترت افـتاده زمین بعـد تو کاش منـم جان بـسپـارم زهـرا من صف اول هر غزوه به میدان رفتم ولـی انــدازۀ تـو زخــم نــدارم زهــرا یک دل سیر بگو هر چه دلت میخواهد یـک دل سـیـر بـرای تو بـبـارم زهـرا تو قدت خم شده یا چشم علی دید خطا؟ خـجـل از قـد تـو بـا دیـدۀ تـارم زهـرا کـفنت را جـلوی چـشم عـلی باز نکـن که در آورده عـزای تـو دمـارم زهـرا شب به شب مجلس ختمیست،خصوصی اما نه سر قـبر تو … بالای مـزارم زهرا
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
قـرار، از دل من مـیرود قـرارِ عـلی اگـر كـناره بـگـيری تو از كــنارِ علی بيا مَكن طـلبِ مرگ از خُـدای خودت كه هـسـت زنـدگیِ با تو انـتـظارِ عـلی فـقـط اشاره بـكن، تا بگـويـمـش بـرود مگركه نيست اجل تحتِ اخـتيارِ علی؟ به غـير تـلـخـی اين چـند مـاهـۀ آخِــر چه خوش گُذشت كنار تو روزگارِ علی مپوش چهره ز من كه به عشق ديدن توست اگر كه خانه نشيـنی شدهست كارِ علی مرا حلال كن ای نور، مثلِ سايه شدی وَ هرچه داشـتهای كـردهای نـثـارِ علی خزانْ حريفِ علیّات نبود اگر كه غلاف نـبـود عـلّـت قـتـلِ تو، ای بهــارِ عـلی همين كه دست تو افتـاد از نفس، ديدند به شكل اشك زمين ريخت برگ و بارِ علی به انتـقـام تو خـيزد وَ يا كه صبر كند؟ هـنوز مانـده دو دل تيغِ ذوالفـقـارِ علی غُـبـار رُوبـی از اين خـانـۀ غـم آلـوده به جُز تو كار كسی نيست خانهدارِ علی همين مـديـنه كه میگُفـت از فُـتـوحاتم شـدهست محـو تـماشـایِ انـكِـسارِ علی ركابِ قلبِ علی هم شكست از آن دم كه شكـست، پهـلويت اي دُرّ شاهوارِ علی به گـرمی نـفـس تو قـسم كه اين خـانه به محضِ رفتنِ تو میشود مـزارِ علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جـذبه از یاقـوت و گوهـر میرود سـورۂ اخـلاص و کـوثـر میرود زجـرها دیـده ست اما غرق شوق؛ مـحـضِ دیـدار پــیــمـبـر مـیرود لـرزه میافـتـد به جـانِ مـرتـضی هر زمان که جانبِ « در» میرود گرچه خوانده مجـتـبی أمن یُجـیب خـوب مـیدانـد کـه آخـر مـیرود نیمه شب «عجّل وفاتی» خوانده و دیـگـر از آغـوش بـسـتـر میرود با چه حـالی حـضـرت دارالـشّـفـا مضـطر و بشکـسته پیکر میرود از دو چشمش اشک جاری میشود تا که زینب سمتِ معـجـر میرود روضه بر پا میشود وقتی حسین تـشـنـه در آغــوش مـادر میرود!
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
درد داری، دست بر بازو بگیر؛ اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان من که میدانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان گرچه سختی میکشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان با غـروبت خـانهام تاریک شد، لطفاً نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر؛ اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانهات با غـم تـنـهـایی من خـو بگـیـر؛ اما بـمان چهره میپوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کوثر قرآن من، ای رود جاری میروی داری از باغ من ای عطر بهاری میروی چند ماهی میشود با من غریبی میکنی تا که میبینی مرا گوشه کناری میروی ذوالفقارم در غلاف و صبر تقدیر من است گرچه میدانی برایم ذوالفقاری میروی زخـم داری بر جگـر اما نرو، بارفـتنت میگذاری بر دلم یک زخم کاری، میروی یـاریم کن لـرزه بر زانـوی من انداخـتی یار خود را از چه تنها میگذاری، میروی پای به پای هر نفـس داری تکلم میکنی روزهای عمر خود را میشماری، میروی غصههایت را به دوشم، داغ خود را بر دلم بچههایت را به زینب میسپاری، میروی ای گـل هـجده بهـارم! ای جوان خـانهام! سن وسالی که نداری؛ زود داری میروی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـشـود بـاز دگـر چـشـم تَـرِ زهـرایـم نـشد آن روز شـوم من سپـر زهـرایم تا عصابه به سرش بست یقین دانستم که شکسته شده در کوچه سر زهرایم بس که نامرد، در سوخته را داد فشار سوخت از شعلۀ در بال و پر زهرایم لگدی زد به دل فاطمه، شد سقط جنین آب شد از غـم محـسن جگـر زهرایم یک طرف محسن و یکسو من و یکسو طفلان مات و مبهوت به هر سو نظر زهرایم کـربلا بر بدن یوسف من سنگ زنند تـا که فـریـاد زنـد من پـسـر زهـرایم
: امتیاز
|